ايثار خفته اي ارام و من تا صبح بيدارم هنوز از تمام لحظه هاي بي تو بيزارم هنوز مي شوي بيدارو بي انكه بداني حال من تا طلوع صبح فرداي تو بيمارم هنوز يك شبي عمرم به پايان ميرسد اما مدام مهره ي شطرنج مشتاقان بسيارم هنوز مو پريشان مي كني درباد، ميداني كه من ؟؟ بر سر يك حلقه ي موي تو بر دارم هنوز زير اوار نگاهت جان سپردن بس نبود ؟؟ ميدهد هر دم خيال چشمت ازارم هنوز بر سرت يك شهر دارد بامن بيچاره جنگ با تو در ميدانم و معناي ايثارم هنوز